اعدام منافق

نوشته شده توسطعابدي 10ام مرداد, 1396

? روایت حجت الاسلام احمد خاتمی از تهدید قاتل‌های جنبش سبز
? دقیقاً عاشورای سال 88، تهران میدان جنگ بود، این طلبه ناچیز جنگ را هم دیده ولی خیابان‌های تهران میدان جنگ بود. بنده میدان هفت حوض نارمک اقامه نماز کردم، دیدم حلقه‌های حفاظت غیرعادی است، به خودم گفتم من این قابلیت را ندارم 3،4 حلقه حفاظت مستقر باشد. گفتند تهدید کردند اگر با سنگ توانستید خاتمی را بکشید با سنگ، نشد با گلوله کارش را تمام کنید. میدان جنگ یعنی چنین چیزی، اسمش درست است کودتای نرم بود ولی تحمل نکردند و تبدیل به کودتای سخت شد.
? منافق ،منافق است و گذشت زمان از ماهیت ضد انسانی و اسلامی آن کم نمیکتد.

بی عرضگی های خود را گردن دیگران نیندازیم

نوشته شده توسطعابدي 10ام مرداد, 1396

■||  بی عرضگی های خودمان را تقصیر مردم نیندازیم!
دو روز قبل، بعد از آنکه سنگین ترین تحریم های تاریخ امریکا علیه ایران در سنای این کشور نیز تصویب شد، در داخل ایران حداقل 2 نوع صدای متفاوت به گوش رسید: اول علی لاریجانی و عباس عراقچی بودند که اعلام کردند این تحریم ها جدید نیست، غیر هسته ای است، تجمیع تحریم های قبلی است و اساسا تحریم های خاص و مهمی حساب نمی شوند و دوم نیز سعید جلیلی بود که اعلام کرد این تحریم ها جدید است، هسته ای است، نقض برجام و قطعنامه 2231 است و  باید نسبت به آن واکنش نشان داد.
اما این سخنان جلیلی به عنوان تنها عضوی از «هیات نظارت بر اجرای برجام» که به توجیه تحریم آمریکایی «نپرداخت»، در نیم صفحه اول بسیاری از روزنامه های منتسب به جریان انقلاب و منتقد برجام جایی نداشت و به جز «عصر ایرانیان» و «کیهان»، روزنامه های «وطن امروز»، «جوان»، «رسالت»، «صبح نو»، «افکار»، «قدس» و «حمایت» کوچکترین خبری از این موضوع را در نیم صفحه اول خود منتشر نکردند.
وضعیت در رسانه ملی نیز به همین وضع بود و در حالی که همان روزی که دکتر جلیلی در یک جلسه مفصل دو ساعته جزییات فنی، حقوقی و سیاسی تحریم های جدید را با حضور جمعی از مسئولان و نمایندگان مجلس توضیح داد، صدا و سیمای جمهوری اسلامی به پخش کمتر از 50 ثانیه! از حرفهای او در این باره در اخبار 20.30 کفایت کرد و در همان شب عباس عراقچی به طور زنده بیش از یک ساعت در برنامه نگاه یک حاضر شد و تا جای ممکن اقدامات آمریکایی را توجیه کرد و با ارائه اطلاعات نادرست و ناقص، گفت علیرغم همه این تحریم ها برجام هنوز به طور «فاحش» نقض نشده است!
با این وضعیت فکر می کنم پاسخ به این سوال که چرا هنوز ماهیت واقعی و خسارت بار برجام برای مردم روشن نشده، نیاز به توضیح چندانی ندارد. وقتی این وضعیت صداو سیمای ماست که در این 4 سال حتی یک بار از سعید جلیلی برای حضور در یک برنامه اصلی مانند گفتگوی ویژه خبری، نگاه یک، تیتر امشب و … دعوت نکرده تا درباره برجام حرف متفاوتی نسبت به سایر مسئولان بزند و از طرف دیگر بسیاری از روزنامه های انقلابی و منتقد برجام نیز تخصصی ترین نقدهای “نماینده رهبر انقلاب در شورای عالی امنیت ملی” را حاضر نیستند به درستی منعکس کنند، چرا فکر می کنیم باید مردم از چنین توافق پیچیده ای آگاه شوند؟ آن هم در شرایطی که روزانه ده ها خبر و تحلیل نادرست برای بزک کردن برجام و دستاوردسازی برای آن در صداو سیما تا رسانه های مکتوب و مجازی اصلاح طلب منتشر می شود!

عجله در ازدواج ...

نوشته شده توسطعابدي 10ام مرداد, 1396

? تصمیم عجولانه برای ازدواج ممنوع
اگر حتی در یکی از شرایط زیر قرار دارید، در مورد ازدواج احتیاط کنید?
⛔️ شیفتگی و دلدادگی بیش از حد

⛔️ تن دادن به ازدواج برای راضی کردن دیگران

⛔️ ازدواج پیش از کسب شناخت

⛔️ آماده نبودن برای تعهد طولانی‌مدت

⛔️ عدم تناسب در اعتقادات دینی

⛔️ نارضایتی والدین هر یک از طرفین

⛔️ انتخاب کسی که نیازمند تغییر است

⛔️ تن دادن به ازدواجی جدید درحالی‌که زخم ازدواج پیشین بهبود نیافته

⛔️ انکار یا نادیده گرفتن شواهدی دال بر ویژگی‌های نامناسب رفتاری و شخصیتی است.

دیدار اقا امام رضا ع

نوشته شده توسطعابدي 10ام مرداد, 1396

آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :
شب اول قبر آيت‌‌الله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم .
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقای  حائری، اوضاع‌تان چطور است؟

آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن…
وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل مي‌ديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشه‌اي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي مي‌آيد. صداهايي رعب‌آور و وحشت‌افزا!  صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست مي‌کرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بي‌انتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک مي‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه مي‌کشيد و مانع از آن مي‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف مي‌زدند و مرا به يکديگر نشان مي‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نمي‌آمد. تنها دهانم باز و بسته مي‌شد و داشت نفسم بند مي‌آمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم

گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم….
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم.
صدايی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من مي‌آمد.
هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي‌شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر و عقب‌تر مي‌رفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند.
نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور !
نوری چشم نواز و آرامش بخش.
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمي‌توانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ‌ترک مي‌شدم و خدا مي‌داند چه بلايي بر سر من مي‌آوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند:

من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبه‌اش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد.

یا امام رضا ع

نوشته شده توسطعابدي 10ام مرداد, 1396


از میان تمام سالنامه های قمری و میلادی،
تقویم دل من،
در این سرزمین تا ابد شمسی است،
وقتی که خورشید نام کوچک توست .
السلام علیک یا شمس الشموس