هیچگاه از قران جدا مشو

نوشته شده توسطعابدي 4ام خرداد, 1397

ی از دستور العملهای بسیار مهم علمای اخلاق توجه به قرائت قرآن کریم می باشد. در روایتی از حضرت پیغمبر - صلّی اللّه علیه و آله - مروی است که: «هیچ شفیعی در روز قیامت بلند مرتبه‌تر از قرآن نیست، نه پیغمبری و نه ملکی و نه غیر این‌ها»

و فرمود که: «خدای - تعالی - هزار سال پیش از آنکه عالم را خلق کند سوره طه و یس را خواند، چون ملائکه آن را شنیدند گفتند: خوشا به حال امّتی که این آیات بر آنها نازل شود؛ و خوشا به حال سینه‌هایی که این‌ها را حفظ کند؛ و خوشا به حال زبانهایی که این‌ها را بخواند» از این رو در ادامه به نکاتی در اهمیت قرائت قرآن از علما اشاراتی می شود.

اگه می خواهید آدم شوید قرآن بخوانید
خانم مرضیه حدیده چی می گوید: وقتی غذای امام را داخل اتاق می بردم، وارد اتقاق که می شدم، می دیدم قرآن را باز کرده اند و مشغول قرائت قرآن هستند، مدتی این مسئله (کثرت قرائت قرآن) ذهنم را مشغول کرده بود تا این که روزی به امام عرض کردم: حاج آقا شما سراپای وجودتان قرآن عملی است. دیگر چرا این قدر قرآن می خوانید؟ امام مکثی کردند و فرمودند: هرکس بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند.

هیچ گاه از قرآن جدا مشو
آیت الله نجابت می فرمودند: آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند که: « هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود. »

آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: « چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن. می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید. توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(ص) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان! »
آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله طباطبایی می فرمودند: « دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…»
و نیز:« بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مۆمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد. »

تاملی در قرآن –توصیه ای از مرحوم نراقی
در کلامی که بلاواسطه از خدا صادر شده باشد، و لفظ آن از غایت و فصاحت به حدّ اعجاز رسیده باشد تأمّل و تفکر کن. معنای قرآن مشتمل بر اصول حقایق معارف و مواعظ و احکام، و متضمّن مفاهیم دقیق تربیتی است.
کسی که از اهل ایمان باشد و مواظبت بر تلاوت آن نماید و آداب و شرایط تلاوت را رعایت کند ، آثار و فواید معنوی آن به او خواهد رسید.

براى بهره‌گیرى بیشتر و بهتر از تلاوت قرآن، آداب و دستورالعمل‌هایى در قرآن و روایات معصومین(ع) بیان شده است. این آداب در نگاه كلى به دو بخش تقسیم‌مى‌شود:

الف) آداب ظاهرى كه مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:
مسواك زدن، وضو گرفتن، رو به قبله نشستن، رعایت وقار، خشوع در قرائت، محزون خواندن، رعایت ترتیل، خوش صدا خواندن، توجه به معناى آیات، رعایت سكوت هنگام تلاوت دیگران، به خدا پناه بردن، با نام خدا آغاز كردن تلاوت.

ب) آداب باطنى كه درباره حالت‌هاى روحى مطلوب قارى قرآن، هنگام تلاوت است. با استفاده از آیات و روایات، مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:
1. اعتراف به مقام قرآن و علت نزول آن 2. بزرگ‌داشت و تكریم خداوند كه صاحب قرآن است 3. حضور قلب 4. تدبر در معانى قرآن 5. تفهّم و كشف ربط و هدف آیات 6. دورى گزیدن از موانع شناخت و فهم قرآن 7. خود را مخاطب خداوند پنداشتن 8. تأثیر پذیرى روحى از آیات 9. ترقى بخشیدن به روح در حال قرائت 10. بیگانه شدن از خود با عنوان انسان خطاكار و گناه‌كار 11. كسب خشنودى در دل، هنگام قرائت.
یکی از اکابر دین، چون قرآن را برای تلاوت می گشود می گفت: «هذا کلام ربّی هذا کلام ربّی». یعنی: این کلام پروردگار من است. این کلام پروردگار من است، و بیهوش می شد.

قرآن کریم کتاب حق است و برای هدایت همه انسان‌ها نازل شده است؛ یکی از زمینه‌های هدایت، تلاوت قرآن همراه با تدبر است ولی برخی بر اثر «گناه» دلشان بیمار می‌شود و توفیق تدبر در قرآن نصیبشان نمی‌شود.
خداوند در این زمینه می‌فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ؛ پس آیا در این قرآن تدبر و اندیشه نمى‏كنند یا بر دل‏هایى قفل‏هاى (عناد و قساوت و شقاوت) آن نهاده شده است؟»، (سوره مبارکه محمد، آیه 24)
دلبستگی به دنیا و گناه مانع توجه و تفکر در قرآن و آیات الهی است. گناه قفل محکمی در آیینه دل است ، درست مانند درب‌های معمولی که با قفل آن را می‌بندند.

برای فهمیدن معانی قرآن از سوی خدای مهربان حجاب و مانعی نیست، باید آیینه دل را از زنگار گناه پاک کرد، آنگاه می‌توان با نگاه کردن به قرآن، جمال دوست را در آن دید و به محض برخورد با قرآن و معانی آیات آن قلب انسان جذب کلام خدا و پیام او می‌شود.
ثنایی غزنوی می‌گوید: کسی که مانند اهل دنیا، اهل فساد و تباهی باشد، کی تواند محرم اسرار قرآن شود.
اگر می‌خواهی اهل قرآن شوی ابتدا خویشتن باید شست.

جلوه مادی.شکوه معنوی

نوشته شده توسطعابدي 4ام خرداد, 1397

آنچه از حسن ذاتی برخوردار است و انگیزه حركت فرد در فرهنگ الهی را فراهم می آورد، شكوه معنوی و عظمتی است كه روح انسان را فرا گرفته و او را از فرش جدا كرده و به عرش می رساند.
با فراگیر شدن فرهنگ مادی در سده های اخیر، متفكرین مادی در شرق و غرب عالم تلاش نموده اند تا هنجارها و ارزش های فردی را بر مبنای اصول مادی گرایی طراحی نمایند. بر این اساس و با اشاعه حس منفعت پرستی و خودخواهی، هر كس به فكر توسعه حیطه تسلط خود كشیده شده، بدون اینكه كوچكترین دغدغه ای در رابطه با حق و باطل به ذهن و اندیشه خود راه دهد، در این شرایط دیگر مهم نیست كه مایملك از كجا حاصل شده و یا در چه زمینه ای صرف می گردد، بلكه یگانه هدف این سبك زندگی! جلوه گری ظاهری و رخ نمایی مادی است.

در قالب این فرهنگ منحط است كه امروزه مشاهده می گردد مصرف گرایی به عنصر اصلی حیات اجتماعی در جوامع مختلف تبدیل گردیده است و تنوع طلبی در زندگی، به تمامی امور كشانده شده است؛ همه مصرف می كنند و بدور می ریزند، همه در پی ایجاد لذتی جدیدند و تنها جلوه های مادی حیات اجتماعی است كه اهمیت می یابد.

در این فرهنگ، اصالت با جسم انسان است و اثری از روح وجود نداشته و یا در حد روان تقلیل می یابد، بر اساس این نگاهِ انسان شناسانه، غایت حیات در این فرهنگ، بدست آوردن بیشترین لذت مادی در كنار كمترین درد و الم است. زندگی در این چارچوب، معنایی جز مصرف گرایی و دل بستن به حیات حیوانی نداشته و اهداف فرد، در غایات كوتاه مدت مادی خلاصه گردیده و از این منظر، فرش جای عرش را می گیرد.

بنابراین، جلوه های مادی و جلوه گری های فردی و اجتماعی، عنصر اصلی تحریك كننده افراد برای تكاپو و تلاش می باشد.
در مقابل این فرهنگ منحط، می توان از اندیشه ای متعالی صحبت كرد كه در آن، انسان به عنوان موجودی دو بعدی فرض می گردد كه مركب از روح و جسم است، طبیعتا وقتی انسان متشکل از جسم و روح بود، لذات هم باید بر اساس لحاظ کردن این دو ساحت تعریف گردند، مثلا لذات مادی انقدر ارزش دارند که به روح آسیب وارد نکنند و لذات روحانی باید ضمن ملاحظه وضعیت جسم تعریف شوند و از این روست كه غایت زندگی در این فرهنگ، متفاوت از فرهنگ مادی می باشد.
با توجه به آنچه از مختصات فرهنگ الهی گفته شد، هر چند ظاهر و جلوه های بیرونی زندگی افراد نیز در چارچوب خود دارای ارزش و احترام است، اما آنچه از حسن ذاتی برخوردار است و انگیزه حركت فرد در این فرهنگ را فراهم می آورد، شكوه معنوی و عظمتی است كه روح انسان را فرا گرفته و او را از فرش جدا كرده و به عرش می رساند.

ترویج و تبلیغ این فرهنگ متعالی، در دنیایی كه افراد سعی می کنند با استفاده از اشیاء و پوشش و طبقه اجتماعی، برتری خانوادگی خود را به دیگران نشان بدهند و به تعبیر دیگر، افراد، اسیر اموالِ خود شده اند تا برتری خودشان را به دیگران بنمایانند و کمبودهایشان را جبران کنند، می تواند راهگشای بسیاری از مشكلات جوامع امروزی باشد و بشر را از فروافتادن در پرتگاه سقوط و انحراف برهاند.

تفاوت جلوه های مادی و شكوه معنوی را می توان در شرح حال بزرگان دین و مردان عرصه علم و عمل، در برخورد با سیاستمداران و پادشاهان روزگار خود بخوبی مشاهده نمود، كه چگونه اذهان را متوجه خویش نموده و همه را به كرنش واداشته اند. « در سنه 1287 ناصرالدین شاه به زیارت عتبات مقدسه به عراق مشرف شد. موقعى كه به زیارت كربلا عزم كرد، … [برخی] تا مسیب به استقبال آمدند، شاه در حالى كه سواره به حضور مستقبلین مى رسید، سلام مى كرد و نیز وقتى كه به نجف اشرف مشرف شد، … [از نجف] به استقبال شاه آمدند تا سه فرسخى نجف، شاه به همه سلام كرد تا وارد شهر شد، همه به دیدن آمدند جز مرحوم میرزاى شیرازى كه نه به استقبال آمد و نه به دیدار شاه اقدام كرد، شاه به هر كدام از علماى شهر مقدارى پول به عنوان هدیه ارسال كرد و براى میرزاى شیرازى هم مبلغى فرستاد، ولى میرزا آن پول را رد كرد، پس شاه، وزیر خود، حسن خان را به حضور میرزا روانه كرد كه بلكه بتواند میرزا را راضى كند كه به دیدن شاه تشریف بیاورند. وزیر وقتى به حضور میرزا رسید و از او خواهش كرد كه با شاه ملاقات نماید، میرزا قبول نكرد، پس وزیر عرض كرد این غیرممكن است كه شاه به عراق بیاید و با شما ملاقات نكرده به ایران مراجعت كند، پس اگر شما حاضر نشوید كه به حضور شاه تشریف بیاورید، اجازه بدهید شاه به خدمت شما بیایند.

میرزا فرمود من یك آدم درویش هستم، مرا با شاهان چه کار، ولى وزیر دست بردار نشد و اصرار زیاد مى كرد كه به هر وسیله ممكن ملاقات حاصل گردد. در اثر پافشارى و اصرار وزیر، میرزا فرمود به شاه بگو به قصد زیارت به حرم بیاید، من هم به قصد زیارت حضرت امیرالمۆمنین – علیه السلام - به حرم مشرف مى شوم، در ضمن، آنجا ملاقات حاصل مى گردد.

پس شاه راضى شده، به حرم مشرف شد، دید میرزا هم در حرم است، به نزد میرزا آمد سلام كرد، عرض كرد زیارت نامه را بلند بخوانید كه من هم بخوانم ، پس میرزا زیارت امیرالمۆمنین – علیه السلام - را مى خواند و شاه به تبعیت میرزا زیارت مى خواند و به این ترتیب ملاقات انجام گرفت ، از همدیگر جدا شدند.

میرزا بواسطه متانت و شكوه و جلالت و عفت نفس و حفظ مقام علم و مرجعیت و تسلیم نگشتن در برابر شخصیت هاى مادى، محبوبیت فوق العاده پیدا كرد.»(1)

درسی که باید اموخت

نوشته شده توسطعابدي 4ام خرداد, 1397

زندگی هماهنگ با مردم و تناسب در سطح معیشت رهبران دینی و افراد جامعه، همواره به عنوان یكی از اصول اساسی زیست طلبگی مطرح بوده است.
زندگی هماهنگ با مردم و تناسب در سطح معیشت رهبران دینی و افراد جامعه، همواره به عنوان یكی از اصول اساسی زیست طلبگی مطرح بوده و در فرهنگ دینی نیز، یکی از ارزش های متعالی به حساب می آید. این منش و روش عالی، در حقیقت پاسخ انسان های دانا به زندگی ناپایدار دنیاست، که در پرتو نوع شناخت انسان و نگرش او به زندگی دنیا حاصل گردیده و همراه خود، آرامش درون و برون را بدنبال می آورد.

یكی از نكاتی كه به پای ثابت توصیه ها و دستورالعملهای عالمان مردم دار در طول تاریخ حوزه های علمیه تبدیل شده، همین زندگی ساده، قانعانه و به دور از اسراف و تجمل است كه خود، به عنوان مهم‌ترین عاملی محسوب می گردد که مکان و منزلت علما و جامعه روحانیت را در بین مردم حفظ نموده است. این روش حسنه، از اصولی ترین دستورات حیاتبخش اسلام و سیره عملی پیامبر- صلی الله علیه و آله - و ائمه طاهرین – علیهم السلام - بوده و جملگی بر این امر تاکید داشته اند؛ این بزرگواران زندگی ساده و همسان بودن با مردم در این جهت را، از اساسی ترین عوامل در حرکت به سوی آرمانهای بلند الهی می دانستند.

اساسا تجمل برای كسی كه با دین سروكار داشته و متولی امور دینی مردم است، اثر معكوس در انجام وظیفه وی داشته و حتی بتدریج می تواند او را به وادی بی اعتقادی بكشاند. بنابراین گرچه ساده زیستی برای آحاد جامعه یک ارزش محسوب می شود، اما برای پیشوایان و مدیران جامعه یک ضرورت است. حضرت علی – علیه السلام - می فرماید :« اِنَّ اللّه‏َ عَزَّوَجَلَّ فَرَضَ عَلى اَئِمَّةِ العَدلِ اَن یُقَدِّروا اَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ كَیلا یَتَبَیَّغَ بِالفَقیرِ فَقرُهُ ؛(1) خداوند عزوجل بر پیشوایان عادل واجب كرده است كه سطح زندگى خود را با مردم ناتوان برابر كنند تا فقر فقیر وی را برآشفته نكند. »

در قرآن‌ کریم کلمه‌ای که از نظر ظاهری به تجمل گرایی نزدیک است، واژ‌ه «ترف» است که در چندین مورد بكار رفته است، از جمله در سوره هود می خوانیم: «وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِیهِ وَکَانُوا مُجْرِمِینَ؛ (هود/ 116) و آنانکه ستم می‌کردند، از تنعم و کامجویی پیروی کردند وگناهکار بودند.» در آیه دیگری درباره اصحاب شمال و گناه کاران آمده است: «إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ؛ (واقعة/ 45) آنها پیش از این (در عالم دنیا)، مست و مغرور بودند.» با این وصف، آنچه از منظر قرآن كریم نكوهش شده، دلباختگی نسبت به امور دنیا و زرق و برق آن است که در قالب تجمل گرایی ظاهر می شود، نه بهره گیری معتدل و حساب شده از نعمتهای این جهان.

اهمیت پرهیز رهبران جامعه از تجمل گرایی، در بیانات و سیره عملی مقام معظم رهبری - حفظه الله - نیز به وفور مشاهده شده و در حقیقت یكی از برجستگی های سیره ایشان است، كه هرگز اجازه نداده اند كه در دوران مسئولیت، سطح زندگی و معیشت شان از عامه مردم فراتر رود. ایشان دوری از زخارف دنیوی و زندگی همراه با تجمل را یكی از مولفه های اساسی پیروزی و موفقیت طلاب در مسیر طلبگی می دانند: « اگر امروز خدای ناخواسته در همان رفتار شخصی خودمان چیزی مشاهده بشود که با آنچه مردم درباره ما گمان می برند، منافات داشته باشد، به ایمان مردم ضربه خواهد خورد و در نتیجه پایه خواهد لرزید. این، آن وظیفه اول است. لذا ما واقعاً موظفیم که بیش از همیشه، جهات الهی و شرعی و آن چیزهایی را که دستگاه روحانیت با آنها شناخته شده است؛ مثل آزادمنشی، بی اعتنایی به زخارف دنیا، بی اعتنایی به مال و منال و اقتدار مادّی، ارتباط و اتصال به خدا، ورع و پرهیز از محارم، و توجه به علم - که مردم روحانیت را به علم شناخته اند - رعایت کنیم. اینها آن وظایف نوع اول است، که وظایف شخصی ماست؛ بایستی به اینها بپردازیم و به آن اهمیت بدهیم.»(2)

ایشان در جای دیگری، مسئولان حوزه و عموم طلاب را به رعایت این امر مهم فراخوانده و دنیا طلبی را از آفات راه علم و دین معرفی می كنند. « مسأله تهذیب اخلاق، مسأله‌ ساده‌زیستی، مسأله اعراض از زخارف دنیا را بایستی در حوزه‌های علمیه جدی گرفت. این‌طور نباشد که طلبه به خاطر خانه‌اش - که دو خیابان تا محل درس فاصله دارد - به فکر ماشین شخصی بیفتد. ماشین چیست؟ از اول، بنای کار طلبگی بر عسرت و بی اعتنایی به زخارف دنیوی بود؛ اما حالا فوراً به فکر بیفتیم که یک ماشین شخصی و یک خانه کذایی داشته باشیم! البته باید حداقل معیشتی وجود داشته باشد؛ طوری که انسان ذهنش مشغول آن چیزها نباشد و بتواند درسش را راحت بخواند و کار لازم و مورد توقع را انجام بدهد؛ اما اینطور نباشد که طلبگی هم به چیزی مثل بقیه کارهای دیگری که بعضی می کنند - دنبال تجملات و دنبال زخارف و امثال اینها رفتن - تبدیل شود. این عیب خیلی بزرگی است که باید بشدت از آن جلوگیری شود.»(3)

با توجه به آنچه گفته شد، علما و مراجع بزرگوار تشیع، در طول حیات پرثمر خود، همواره زندگی ساده و بی آلایشی داشته اند، بگونه ای كه مردم هرگز تفاوتی را از این حیث میان خود و علما حس نكرده و همین نیز موجب شكل گیری یك ارتباط قوی و دوسویه میان مردم و عالمان دینی بوده است. در همین رابطه در مورد مرحوم حاج شیخ هادى نجم آبادى – رحمه الله - نقل می كنند كه : « ….شیخ پس از تحصیل و بازگشت از نجف اشرف به نام یكى از فقهاى بزرگ تهران مشهور شده و در مجالست با مردم و حل امورات شرعیه آنها پیشقدم بود. بیش از بیست خانوار نان خور شیخ بودند، غذاى لذیذ و جورواجور را به مردم مى داد و خود از آنها نمى خورد. روزى دو وعده غذا مى خورد و آن هم نان و دوغ با آبگوشت یا آش بود. با آنكه مجتهد و صاحب نظر بود هرگز فتوا نمى داد، نشست و مجلس وى همیشه روى خاك بود و…

گویند بیمارستان وزیرى تهران كه موقوفه یكى از رجال است، شیخ متصدى ساختمانش شده بود و همه روزه به بنا و كارگر سركشى مى كرد و نظارت در بنا داشت ، روزى ناصرالدین شاه به همراه تنى چند از وزیران و رجال دولت، بى خبر به دیدار شیخ رفت و از كارگرانى كه سرگرم خاك بردارى بودند پرسید كه آقا شیخ هادى كجاست ؟
گفتند: نمى دانیم آقا شیخ هادى كیست ؟ دو تا شیخ همه روزه اینجا مى آیند و اینك در آن خاكها دراز كشیده اند.

نزدیك كه شدند، شیخ را دیدند كه قلندروار بر خاك دراز كشیده است، احترامات لازمه را بجا آوردند، شیخ هم به سادگى و وارستگى همانجا از سلطان و درباریانش پذیرائى طلبگى كرد، از قضا در آن نزدیكی ها دوره گردى انگورفروش، از نداشتن مشترى چرت مى زد و از بینوائى در خمارى بود، شیخ مقدارى انگور از او خرید و به نزد مهمانان ناخوانده گذاشت ، شاه كه حالت وارستگى و آخوندى شیخ را دید، براى خوشایند وى دستور داد از انگورها خریدارى كنند و هر یك از حاضران براى خوشایند شاه، از یكدیگر پیشدستى كرده و همه انگورهاى طبق كش را به قیمت گزاف خریدند.»(4)

علما و ترعیب به علم اموزی

نوشته شده توسطعابدي 4ام خرداد, 1397

علمای بزرگ و طراز اول حوزه های علمیه، در طول چند سده ای كه از شكل گیری حوزه ها می گذرد، هم خود در كسب علم و دانش همت عالی به خرج می دادند و هم تلاش می كردند طلاب جوان را در این مسیر هدایت نمایند.
اساس و بنیان حوزه های علمیه در گذر زمان، بر تلاش وافر در راه تعلیم و تربیت بنا گذاشته شده است و عالمان دینی و بزرگان حوزوی همواره تلاش می كردند حوزه ها را در مسیر فراگیری و ارزیابی اندیشه های نو هدایت نمایند. اهتمام اساتید و نخبگان حوزه های علمیه به علم و علم آموزی در طول چند سده ای كه از حیات آن می گذرد، در حقیقت ریشه در توجه اسلام به مقوله علم و دانش دارد « طلب العلم فریضة علی كل مسلم »(1) در حقیقت، همت در مسیر كسب علم و دانش است كه معارف لازم برای سعادت انسان را از طریق بكارگیری قوه تفكر و اندیشه حاصل می نماید. امیر مومنان علی - علیه السلام - خطاب به كمیل فرمودند: «‌ای كمیل! هیچ حركتی نیست، جز آنكه تو در آن نیازمند دانشی هستی.»(2)

شاید به جرات بتوان گفت، آنچه كه در شرع مقدس درباره اهمیت و قدر و قیمت تلاش علمی وارد شده، در كمتر مساله ای بیان گردیده است. از حضرت رسول الله – صلی الله علیه و آله - نقل شده است كه فرمود: « مۆمن وقتى كه از دنیا رفت، و ازخود یك صفحه بجا گذاشته باشد كه در آن علمى باشد، آن صفحه روز قیامت سپرى مى گردد بین او و بین آتش دوزخ و خداوند متعال به هر حرفى كه در آن صفحه باشد، شهرى به هفت مرتبه وسیع تر از دنیا، به او عطا مى فرماید، و هر مۆمنى كه ساعتى در نزد عالمى براى (طلب علم ) بنشیند، پروردگار عزوجل به او ندا كند كه نشستى پیش دوستم؟ قسم به عزت و جلالم تو را با او ساكن بهشتم گردانم و هیچ باكى ندارم.»(3)

تاكیدات شرع مقدس و همچنین تجربه چند هزار ساله بشر در باب نقش علم و دانش در توسعه و پیشرفت كشورها و ملتها در طول تاریخ، نخبگان و رهبران دینی و سیاسی جامعه اسلامی را واداشته است كه حجم بسیاری از توان و امكانات خود را، در مسیر هدایت جامعه به سمت فراگیری علوم مختلف مرتبط با سعادت دنیوی و اخروی انسان مصروف دارند. مقام معظم رهبری - دام ظله - در اهمیت علم آموزی برای سعادت جامعه اسلامی می فرمایند: « شما هدف را این قرار بدهید كه ملت و كشور شما در یك دوره ‏اى، بتواند مرجع علمى و فناورى در همه‏ دنیا باشد. یك وقتى من در جمع جوانهاى نخبه گفتم: شما كارى كنید كه در یك دوره ‏اى - حالا این دوره ممكن است پنجاه ‏سال دیگر یا چهل سال دیگر باشد - هر دانشمندى اگر بخواهد به آخرین فراورده ‏هاى علمى دست پیدا كند، ناچار باشد زبان فارسى را كه شما اثرتان را به زبان فارسى نوشته ‏اید، یاد بگیرد؛ همچنان ‏كه امروز شما براى دستیابى به فلان علم، مجبورید فلان زبان را یاد بگیرید تا بتوانید كتاب مرجع را پیدا كنید و بخوانید. شما كارى كنید كه در آینده، كشور شما یك چنین وضعى پیدا كند؛ و می توانید. یك روز اینجور بوده است؛ كتابهاى دانشمندان ایرانى را به زبانهاى خودشان ترجمه می كردند، یا آن زبان را فرا می گرفتند براى اینكه بتوانند بفهمند…… ببینید، مرجعیت علمى این است؛ مجبورند كتاب شما را ترجمه كنند یا زبان شما را یاد بگیرند. هدفتان را این قرار بدهید. همتتان را این قرار بدهید. همت تان را پیشرفت در زمینه دانش و شكستن مرزهاى علم قرار بدهید.»(4)

«ائمه اطهار – علیهم السلام - در دوران حضور خود، بر تعلیم علوم دین و پرورش عالمان دینی تأكید فراوان داشتند و در عصر غیبت نیز علماء ربانی با تحمل سختی ها و فشارها، گاه با پیمودن فرسنگ ها راه و كشیدن مشقتهای طاقت فرسا، همان راه را ادامه داده و با آموختن علوم دین و بسط و گسترش آن، از این میراث گرانبها به خوبی پاسداری نموده و خود به درجات عالیه ‎ای از علم و معرفت دست یافتند.»(5)

علمای بزرگ و طراز اول حوزه های علمیه در طول چند سده ای كه از شكل گیری حوزه ها می گذرد، هم خود در كسب علم و دانش همت عالی به خرج می دادند و هم تلاش می كردند طلاب جوان را در این مسیر هدایت نمایند. در این مكتب، آیین دانش اندوزی و تولید علمی به جویندگان علم آموخته می شد، بگونه ای كه در موارد بسیاری، طلاب برای استفاده از محضر یك عالم مرارتهای بسیاری را تحمل می نمودند، تا بتوانند درس آن عالم را درك نموده و از وی استفاده کنند. اهتمام بزرگان دین به كسب علم و ترغیب دیگران به علم آموزی، چه با گفتار و چه با عمل، بحدی بوده است كه حتی در سخت ترین شرایط نیز حاضر به ترك تحصیل و تدریس خویش نمی بودند.

علامه حسن زاده با ذكر خاطره ای از استاد خود مرحوم علامه شعرانی – رحمه الله - و درباره اهتمام ایشان در ترغیب طلاب به علم آموزی می فرمایند:« خدمت ایشان كه بودم، در سال دو روز تعطیلى داشتیم، یكى روز عاشورا و دیگر روز شهادت حضرت امام مجتبى – علیه السلام - و بقیه روزها را درس می خواندیم. ایشان سپس مى گویند: یكى از خاطرات خوشى كه از محضر شریف ایشان دارم ، این است كه یك زمستان كه برف خیلى سنگین آمده بود، من از حجره مدرسه مروى بیرون آمدم، برف را نگاه كردم، مردد بودم كه به كلاس درس بروم یا نروم. اگر نمى رفتم، دلیل بر تنبلى من و عدم عشق و شوق من بود، به هر حال تصمیم گرفتم بروم، رفتم تا درِ خانه ایشان در سه راه سیروس، خواستم در بزنم با آن برف سنگین كه آمده بود خجالت كشیدم. مدتى ایستادم كه كسى بیرون بیاید، اما كسى بیرون نیامد. دیدم وقت درس هم مى گذرد، در هر صورت در زدم، آقا زاده ایشان در را باز كرد. وارد شدم، سلام كردم و به محض نشستن، عذرخواهى كردم گفتم : آقا در این برف مزاحم شدم، مى خواستم نیایم. گفتند: چرا؟ گفتم: در این برف نمى خواستم مزاحم شوم.

گفتند: مگر شما كه از مدرسه مروى تا اینجا مى آمدید، گداها در سر راهها ننشسته بودند و گدائى نمى كردند؟ گفتم : چرا، گفتند: امروز آنها بودند یا نبودند؟ گفتم: چرا بودند، امروز روز كسب و كار آنهاست، گفتند: خوب آنها كه تعطیل نكردند، ما چرا تعطیل كنیم ؟»(6)

تسلیت به همه 

نوشته شده توسطعابدي 4ام خرداد, 1397


قنوت امشب #زهرا فقط شده مادر
به روی سینه #مادر نهاده سر، #کوثر
الهی مادر یاسم غریب می میرد
غریب بود و غریبانه جان داد آخر