« اعتدال در دشمنیفرزندان صالح »

داستان پند اموز

نوشته شده توسطعابدي 9ام مرداد, 1396

? داستان کوتاه پند آموز
? درکانادا پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احضار کردند.

پیرمردبه اشتباهش اعتراف کرد 

ولی کار خودش را اینگونه توجیه کرد: 

خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم.
? قاضی گفت: 

تو خودت می‌دانی که دزد هستی و من ده دلار تو را جریمه می کنم و میدانم که توانایی پرداخت آنرا نداری، به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت میکنم.

درآن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی ده دلار از جیب خود درآورد و درخواست کرد تا به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود.
? سپس ایستاد و به حاضرین درجلسه گفت: همه شمامحکوم هستید و باید هرکدام ده دلار جریمه پرداخت کنید

چون شما در شهری زندگی میکنید که فقیر مجبور می‌شود تکه ای نان دزدی کند!

درآن جلسه دادگاه ۴٨٠دلار جمع شدوقاضی آن را به پیرمرد بخشید.
? حضرت علی علیه السلام میفرمایند:

اگر در شهر مسلمانان فقیری دیدی، بدان که ثروتمندان آن شهر حق آن ها  را نمیدهند!
•┈••✾◆???◆✾••┈•

    @bachemasjedihailam

•┈••✾◆???◆✾••┈•


فرم در حال بارگذاری ...