« یائسگی تشویق کودکان »

شهدا گاهی نگاهی

نوشته شده توسطعابدي 18ام مرداد, 1396

از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
اولین کوچه به نام #شهید_همت؛

محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین…

نامم را صدا زد!

گفت: توصیه ام #اخلاص بود!

چه کردی…

جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم…

??

دومیـن کوچه و #شهید_حـسن_تمـیمـی…

لبخنـد ملیحـی برچهره و..

نگاه خاصی داشت…

خـادم اهـل بیـت بود!

مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دین…

کم آوردم…

گذشتم..

??

به سومین کوچه رسیدم!

#شهید_محمد_حسین_علم_الهدی…

به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!

گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟

چیزی نتوانستم جواب دهم!

با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!

سر به گریبان؛ گذشتم…

??

به چهارمین کوچه!

#شهید_عبدالحمید_دیالمه…

آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!

بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛

گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!

#مطالعه کردی؟!

برای #بصیرت خودت چه کردی!؟

برای دفاع از #ولایت!!؟

همچنان که دستانم در دستان شهید بود!

از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم…

??

به پنجمین کوچه و #شهید_مصطفی_چمران…

صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!

صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار…

حضورم را متوجه اش نکردم!

#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار…

از حال معنوی ام…

گذشتم…

??

ششمـین کوچه #شهید_عبدالحسین_برونسی؛

پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!

انگار #مادر همین جا بود…

عبدالحسین آمد!

صدایم زد!

گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا…

چه کردی؟

جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم…

??

هفتمین کوچه انگار #کانال بود!

بله؛

شهید ابراهیم هادی…

انگار مرکز کنترل دل ها بود!!

هم مدارس!

هم دانشگاه!

هم فضای مجازی!

مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!

#ایثارش را دیدم…

از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم…

??

هشتمین کوچه؛

رسیدم به شهید محمودوند…

انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!

پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!

آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند…

شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!

برای ارسال نزد ارباب…

??

پرونده های باقیمانده روی زمین!

دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان…

.

اسم من هم بود!

وساطت فایده نداشت…

از #حرف تا #عمل!

فاصله زیاد بود.

.

دیگر پاهایم رمق نداشت!

افتادم…

خودم دیدم که با #حالم چه کردم!

تمام شد…

..

از کوچه پس کوچه های دنیا!

بی شهدا،نمی توان گذشت…
#شهدا_گــاهـی_نگـاهـی


فرم در حال بارگذاری ...