« نیاز به دعا | نه چیز زشت است اما نه گروه زشت تز » |
عبرت
نوشته شده توسطعابدي 14ام مرداد, 1396?دو دوست در بيابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا كردند. يكي به ديگري سيلي زد. دوستي كه صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هيچ حرفي روي شن نوشت:
«امروز بهترين دوستم مرا سيلي زد»
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه اي رسيدند و تصميم گرفتند حمام كنند.
ناگهان دوست سيلي خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد.
او بر روي سنگ نوشت:
«امروز بهترين دوستم زندگيم را نجات داد»
دوستي كه او را سيلي زده و نجات داده بود پرسيد: چرا وقتي سيلي ات زدم ،بر روي شن و حالا بر روي سنگ نوشتي ؟ دوستش پاسخ داد :
«وقتي کسی تو را ناراحت مي كند بايد آن را بر روي شن بنويسي تا بادهاي بخشش آن را پاك كند. ولي وقتي به تو خوبي مي كند بايد آن را روي سنگ حك كني تا هيچ بادي آن را پاك نكند.»
✅
فرم در حال بارگذاری ...