موضوع: "ولايت"

شناسایی

نوشته شده توسطعابدي 19ام مرداد, 1396

شناسایی
یک گروه اطلاعاتی راه انداختیم. خواهران مطمئن و زیرک را انتخاب کردیم و یک دوره سریع و کوتاه‌مدت برایشان گذاشتیم. وظیفه‌شان جمع‌آوری اطلاعات و اخبار در محدوده مکانی خودشان بود. آن قدر دقیق بودند که موقعیت تمام خانه‌های خالی محله‌ها را بدست آورده بودند. بعضی‌شان عرب بومی منطقه بودند که در محله‌های عرب نشین رفت و آمد می‌کردند. یکی‌شان عده‌ای از نیروهای اطلاعات_عملیات دشمن را که با اهالی روستاهای نزدیک اهواز و حاشیه جاده اهواز_خرمشهر ارتباط داشتند، شناسایی کرد. با اطلاع‌رسانی به موقعِ خواهران، نیروهای سپاه و بسیجیان محلی توانستند سه نفر ازعراقی‌ها را درون یک تانکر خالی دستگیر کنند.
شهید حسن باقری

ستاره های بی نشان، ج2، ص24

امام خمینی ره
سلام خداى تبارك و تعالى بر ملت ایران، بانوان آن ها و مردان آن ها. شما بانوانِ شجاع، دوشادوش مردان پیروزى را براى اسلام بیمه كردید.
صحیفه نور ،ج 6، ص299

مال خدا در راه خدا

نوشته شده توسطعابدي 19ام مرداد, 1396

مال خدا در راه خدا
پایگاه المهدی بودیم. لباس‌های رزمنده‌ها را می‌شستیم. یک روز خبر شهادت پسر یکی از خانم ها را آوردند. دیده بودیمش که گه‌گاه برای سر زدن به مادرش می‌آید. خبر را که شنید آرام گفت: « مال خدا در راه خدا، این امانتی بود که باید به خودش بر می‌گرداندم». داشت آماده می‌شد که برود خانه؛ خواستیم برای هم دردی همـراهش برویم ولی اجازه نداد. چند روز بعد که برگشت سر کار پرسیدیم: «چرا به این زودی آمدی؟» گفت: «شستن لباس رزمنده‌ها به من تسکین می‌دهد».
شهید گمنام

ستاره های بی نشان، ج3، ص30

امام علی ع
مؤمن زمانی که شدت و گرفتاری به او برسد صبر پیشه می کند.
تحف العقول، ص212

خوش سلیقه 

نوشته شده توسطعابدي 19ام مرداد, 1396

خوش سلیقه
پارچه پیراهنی خریده بود، کِرِم و قهوه‌ای با لاله‌های گل‌بهی. از راه که رسـید، نشست پای چرخ خیـاطی، پارچه را برید. اندازه‌ی آستین و دور بازو و کمر خودش را سانت زد و نشست به دوختن لباس.
سلیقه و دقتش زیاد بود. سالی دو بار می‌رفت خرید. یا لباس حاضری می‌خرید و یا پارچه می‌گرفت و خودش می‌دوخت. چند دست لباس بیشتر نداشت اما همان‌ها همیشه شسته و اتو کرده بودند.
شهیده فهیمه سیاری

پرنده‌ای در عرش، ص62 و 63

امام علی ع
شما و تمام فرزندان، اهل و تمام کسانی که این کتابت من به دستشان می رسد را به تقوای الهی و نظم در کارهایتان توصیه می کنم.
مستدرک الوسائل، ج13، ص441

همه از همه جا

نوشته شده توسطعابدي 19ام مرداد, 1396

همه از همه جا
ماشین جلوی ساختمانی قدیمی توقف کرد. گفتند: اینجا چای‌خانه است، پایگاه پشتیبانی جبهه‌ها. وارد ساختمان که شدیم دهانـمان از تعجـب بازماند. ساختـمان پر از زن‌های پیر و جوانی بود که همه مشغول کار بودند. از همه‌ی شهرها آمده بودند برای کمک. پتو می‌شستند، غذا درست می‌کردند، ملحفه اتو می‌کردند و … مسئول ساختمان خانم علم الهدی بود، مادر شهید علم الهدی. زنی مؤمن و خوش چهره. با آغوش باز به استقبالمان آمد. چنان مهـربان و صمیمی بود که احسـاس می‌کردیم سال‌هاست می‌شناسیمش
شهید حسین علم الهدی

ستاره های بی نشان، ج3، ص16

امام خمینی ره
من وقتی كه در تلویزیون می بینم این بانوان محترم را كه اشتغال دارند به همراهی كردن و پشتیبانی كردن از لشگر و از قوای مسلح، ارزشی برای آنها در دلم احساس می كنم كه برای كس دیگری نمی توانم قائل بشوم.
صحیفه نور، ج14، ص203و 204

ایینه

نوشته شده توسطعابدي 19ام مرداد, 1396

آیینه
آئینه‌ی حمید بودم. هر چه او با محبت و مهربان بود، من هم بیشتر محبت و مهربانی می‌کردم. در نبودِ من گفته بود: «اگر در زندگی کمبود محبت پدر و مادر داشتم، با گرفتن همسر این کمبود از بین رفت. همسرم زنی فداکار و با گذشت است که هیچ وقت مانع کار من نمی‌شود».
شهید حمید ایرانمنش

محبت به خانواده، ص37 و 38

رسول خدا ص
خوشا به حال زنی که شوهرش از او راضی باشد.
وسائل الشیعه، ج20، ص213