« حدیث روز | میزان تحمل زوجین » |
سلامت همسران
نوشته شده توسطعابدي 17ام مرداد, 1396ما ممكن است در ها و سيستم ها بتوانيم بفهميم فلان ستاره اينجا جايش خالى است . فلان عنصر جايش
خالى است . از مجموع ه ى هستى، از مجموع ه ى اين سيستم تو آگاهى ندارى . علم تو به حوزه شهود تو محدود
مى شود ،به اين عالم آن هم در يك برش كوتاه، نه به مجموعه ى عوالمى كه تو دارى و مجموعه ى روابطى كه تو
1-
. لقمان، 20
33
دارى. وقتى تو اين محدوده را در نظر بگيرى، كتاب منير، مجموعه روشنگرى را نخواهى داشت . هدايتى را هم
نخواهى داشت . علم و تجربه اى را هم كه ندارى . پس چطور در مورد او كه مى دانى هست و م ى دانى به تو نعمت
داده است جدال م ىكنى؟!
منير و منَ النّاسِ منْ يجادلُ فى اللّه بِغَيرِ علْمٍ و لا هدى و لا كتابٍ . وإِذا قيل لَهم إِتَّبِعوا ما أَنْزَلَ اللّه؛ وقتى كه به او
مى گويند به خدايى كه وحى را براى شما فرستاده روى بياوريد، م ى گويند: و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بلْ
نَتَّبِع ما وجدنا علَيه آباءنا.
مى اين جدال تا آنجا آيد كه با وجودى كه خدا را پذيرفته است، با وجودى كه ربانيت و نعمت او را پذيرفته
است، با وجودى كه جايگزينى هم ندارد، به تقليد گذشته روى م ى آورد؛ نتبع ما وجدنا عليه آباءنا و اتباع خدا را
نمى خواهد. چرا؟ چون؛ خود را در يك محدوده هفتاد سال ه اى ارزيابى م ى كند كه در اين هفتاد ساله، نه تنها دين
زياد است، بلكه حتى عقل و انديشه و تعقل هم زيادى است.
مى آدمى با غريزه، با علم، با فكر، تواند كه زندگى كند . اين مجموعه براى اين هفتاد سال كافى است و به ما امكان
مى دهد. اينجاست كه آدمى دين را در محور قرار نم ى دهد، متن نمى گيرد و در نتيجه وقتى كه در متن نبود، ثبات بر
دين هم تحقق پيدا نم ى كند. بخاطر خانمش ،بخا طر فرزندش، بخاطر فقرش، بخاطر درگيرى اش، از دين مى برد،
سست مى شود، متزلزل مى شود.
ثبتنا على دينك، ثبات بر دين، لازم هاش اين معنا است كه دين در متن زندگى تو آمده باشد، محور شده باشد، مبنا
و هدف تو باشد . مبنا و هدف . اگر تو دين را مبنا گرفتى، يعنى پايه گرف تى - آنجايى كه هستى - و هدف گرفتى -
آنجاى كه مى خواهى بروى -. مبانى و مقاصد تو سيستمى را م ى سازند كه با توجه به شرايط تو، م ى تواند به هر
سؤالى جواب بدهد . چه بخورم، چه بنوشم، چه كسى باشم، چگونه غضب كنم، چگونه محبت كنم . شكل عمل،
روش عمل، بايدها و نبايدهاى عمل، دستور عمل؛ اين مجموعه از مبانى و مقاصد تو انتزاع مى شود.
يك چنين مرحله ثبات بر دين اى را بدنبال مى آورد. يعنى تو بر دين ثبات پيدا م ى كنى. تزلزلى ندارى . تو درها را
زده اى، تجربه ها كرده اى، بن بست ها را ديده اى. با اين مرحله است كه به دين روى آورد هاى، ثَبتْنا على دينك.
اينجاست كه بعد از اين ثبات، واستعملنا بطاعتك؛ بكار گرفته م ىشو ى. امر او را مى توانى بپذيرى . در يك
مرحله اى من با يك ديدى هستم، فلانى مى گويد ماشينت را اينجورى روشن كن، مى گويم: بابا خودم بلدم ! حرف
او را نم ى پذيرم، چون؛ خودم را، تجرب ه ام را، هدايتم را، مجموعه ى روشنگرم را از او جلوتر م ى دانم. اين كتاب منير
و هدايت و علم را براى خودم مى دانم.
مى به قارون گويند: أحسن كما أحسن الله اليك، م ى گويد: انما أُوتيت على علم عندى؛ من خودم بدست آورد ه ام.
كسى كه موجودى را به خودش نسبت م ى دهد اجازه نمى دهد به ديگرى، حتى به خدا، كه بيايد در اين موجودى
دخالت بكند . با اين كه منعم را م ى شناسد و نعمت ها و حدود و ثغور آنها را م ى شناسد، به ديگرى اجازه نم ى دهد
بيايد. مى گويد خودم بهتر مى دانم، بهتر مى رانم! زير بار امر خدا نم ىروى برايت سنگين است اين حرف.
34
مرحله بعد ى : و لَينْ قُلُوبنا لولى أَمرِك ولايتى را، چه ولايت خدا، چه ولايت رسول، چه ولاي ت هاى ديگر را
نمى توانى بپذيرى، دل تو در برابر اين ولايت ها نرم نيست، پذيرش ندارد، قساوت دارد.
لَينْ قُلُوبنا لولى أَمرِك؛ ثبات، پذيرش و نرمش كه در دل انسان مى آيد، اين سه خصلت، اين مرحله ها را بايد تو
طى كنى . آنموقع اگر اين مراحل را طى كردى، يعنى تو در مجموعه ى روابطت ديدى خودت تمام نيستى، روى
مى آورى.
مى مى بينيد از كوفه تا مدينه ركاب زند تا حكم را، تا امر را بگيرد و اطاعت كند . ولى اگر كسى در گوش من
بگويد، مى گويم ان شاء الله گربه است! نمى خواهم. زير بار نمى روم.
الان دين در كناره زندگيم يا بر كنار است يا حتى مزاحمم، يا ضد دينم يا غير دينيم. ولى با آن ديد، تو اضطرار به
دين، اضطرار به حجت را احساس مى كنى، چون؛ اين مجموعه را، اين راه را تو بدون بلد نمى توانى بروى. در يك
جنگلى گم شده اى، يك بومى به تو مى گويد از اين طرف بيا، اين طور بيا، يك راه مين گذارى شده است به تو
مى گويند از روى نقشه تو بايد اين طور قدم بردارى، اطاعت م ى كنى. به طاعت و پذيرش روى مى آورى. در حالى
كه بدون آن مرحله تو براى پذيرش آماده نيستى، لااقل قساوت در دل توست.
كه تو يافته لين قلوبنا اين نرمى و پذيرش بعد از اين مرحله است، اى، تو به اضطرار رسيده اى، در حد اضطرارت
ديگر غرور تو هر چقدر هم كه بلند باشد، زير پاى تو خواهد بود، روى شانه هاى تو نخواهد نشست . تو را از پاى
نخواهد انداخت . و غرور بزرگ تو اگر زير پاى تو باشد رفعتى پيدا مى كنى… و اين در مسائل زندگيتان خواه و
ناخواه خواهد بود.
خيلى يكى از عوامل تزلزل كه ما در ها مى بينيم اين است كه مثلاً امير المؤمنين م ى گويند: زبير با ما بود تا عبدالله
رشد كرد . فلانى با وليش هست تا هنگامى كه ازدواج نكرده . فلانى هست، تا فقر نيامده . فلانى هست، تا
درگيرى ها برايش شكل نگرفته . اين زندگى شما و فراز و نشيب هاى گوناگونش، اين هم اضطرار به دين و اين هم
امكاناتى كه مى شود شما جايگزين كنيد . از علم، از هدايت هاى خارج و مجموعه ها و سيستم هاى روشنگر و
جوابگو، مجموعه ى اين جريان ها براى كسى است كه مى خواهد در هفتاد سال برنامه ريزى كند.
اما اگر آدمى بيش از نه ماه بود، بيش از هفتاد سال بود، براى اين بيشتر، احتياج به يك جريان جديدى دارد و
اينجاست كه به آن سمت روى مى آورد، ديگر با خدا درگير نمى شود، جدال نمى كند. نه با خدا جدال مى كند و نه
در مورد خدا جدال م ىكند.
ما اكثراً هم با خدا دعوا داريم، كه تو چرا اين كار را كردى، چرا اين كار را نكردى، گويا ما حاكميم. كَأَنَّ لى
التطول عليك 1، ما مسلطيم در مورد او جدال مى كنيم . ما براى خدا جايگزين داريم . خودمان، هوس هامان،
عادت هامان، علممان، آموزش هايى كه يافته ايم يا به سسيستم هايى كه رسيده ايم، در حالى كه اينها جايگزين
نمى توانند باشند . علم محدود است . موجودى آدمى محدود است و قلمروى كه تو مى خواهى انتخاب كنى خيلى
گسترده تر از مجموعه ى امكاناتى است كه تو دارى.
فرم در حال بارگذاری ...