حکایت گوشت گندیده و خانه درویس
نوشته شده توسطعابدي 16ام مرداد, 1396در زمان جوانی، درویشی پیش من آمد و اثر گرسنگی در من دید.
مرا به خانه خود خواند و گوشتی پخته (که بوی بد میداد) پیش من نهاد ولی من آن را نخوردم.
به گزارش آکاایران: درویش که آن حالت را در من دید، شرم زده شد.
برخاستم و همان روز، با جماعتی از یاران، قصد «قادسیه» کردیم.
چون به قادسیه رسیدیم راه گم کردیم و هیچ گوشه ای برای اقامت نیافتیم…
چند روز صبر کردیم ولی از گرسنگی تا دم مرگ رسیدیم. پس، حال چنان شد که از فرط گرسنگی، سگی به قیمت گران خریدیم و بریان کردیم …
و لقمه ای از آن، به من دادند. خواستم تا بخورم، حال آن درویش و طعام گندیده یادم آمد. با خود گفتم؛ این ، جزای آن است که این درویش، آن روز از من خجل شد .
تذکره اولیا – عطار نیشابوری
منبع :
داستان
نوشته شده توسطعابدي 16ام مرداد, 1396روایت پرستویی از یک داستان آموزنده
پرویز پرستویی متنی از یک داستان آموزنده و زیبا را در صفحه اینستاگرام خود به اشتراک گذاشت.
وی نوشت:
“سالها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه به سر بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد؛ یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ.
سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید. ما مدتی با هم بودیم و من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد.
تا روزی که آن سگ بیمار شد. به دلیل نامعلومی بدن او زخم بزرگی برداشت و هر روز عود کرد تا کرم برداشت. دامپزشک، درمان او را بی اثر دانست و گفت که نگه داری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود. صاحب سگ نتوانست این کار را بکند.
از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا خود در بیابان بمیرد. من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت می کرد ولی وقتی دید مصر هستم رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او را ندیدم.
تا اینکه روزی برگشت. از سوراخی مخفی وارد شده بود که راه اختصاصی او بود. بدون آن زخم وحشتناک. او زنده مانده بود و برخلاف همه قواعد علمی هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود.
نمی دانم چه کار کرده بود و یا غذا از کجا تهیه کرده بود. اما فهمیده بود که چرا باید آنجا را ترک می کرده و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود بازگشته بود.
در آن نزدیکی چهاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات کردم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند.
او گفت که سگ در آن اوقاتی که بیرون شده بود هر شب می آمده پشت در و تا صبح نگهبانی می داده و صبح پیش از اینکه کسی متوجه حضورش بشود از آنجا می رفته. هرشب…!
من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم اما عشق و قدرشناسی آن سگ و بیکرانگی قلبش، مرا در خود خرد کرد و فروریخت. او همیشه از اساتید من خواهد بود.“
خون بها؟؟؟؟
نوشته شده توسطعابدي 16ام مرداد, 1396مى گويند هر چه را بتوانيد جواب بدهيد ديگر با اين نابرابرى در خون بها چه مى كنيد، كه ديه ى زن نصف دي ه ى
مرد است. و ارزش خون او نصف خون بهاى مرد. اينكه ديگر قابل توجيه نيست.
اشتباه از اينجا برخاسته كه ما براى ديات و خون بها، ارزش انسانى قائل هستيم، در حالى كه ديه در رابطه با
كارايى و ارزش اقتصادى است . به همين خاطر، اگر دو دست يك نفر را قطع كنند، دي ه ى آن برابر با كشتن و نابود
كردن است و همين طور اگر دو چشم يا دو پا يا تخمدا ن ها يا گو ش ها را ببرند، هر كدام برابر يا دي ه ى كامل
حساب مى شوند. اين مسأله نشان مى دهد كه ديه ارزش ا نسانى را توضيح نمى دهد، كه فقط در رابطه با كارايى و
ارزش اقتصادى است . و از آنجا كه كار مرد و مسؤوليت مرد بيشتر است و ارزش اقتصادى آن زيادتر است، ناچار
ديه ى اين دو هم با هم تفاوت دارد.
جامعه به طور كلى در حقوق اسلامى جرم دو اثر دارد؛ در هستى و در . حدود و ديات اثر جرم بر زندگى اجتماعى
1- .15 - أما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فأكرمه و نعمه فيقول ربى أكرمن و أما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربى أهانن كلاّ… فجر، 16
18
مى را كنترل كند، نه اثر آن بر هستى و جهان را، كه كيفر جرم در رابطه با اين وسعت در اين مرح له از زندگى
انسانى مطرح نم ى شود. مثلا كسى كه رهبرى را مى كشد و يا يك موجود عادى را نابود م ى كند، از جهت جرم
اجتماعى جز يك كيفر ندارد و كيفرها برابر است . ولى در آن بعد و با آن بينش، كيفر جرم به مقدار اثرى است كه
در هستى و در نسل ها باقى مى گذارد.
عظمت حقو ق اسلامى و عمق آن در همين است كه از جرم و از مقدار كيفر جرم، يك تلقى خشك و يك بعدى
ندارد، كه آن را در رابطه با جامعه و با جهان و نسل ها طرح مى كند.
مى ديات به ارزش انسانى مربوط نيستند و فقط اثر اجتماعى آن را كنترل كنند و جبران مى نمايند.
ایا ارث زن کمار از مرد است؟؟؟؟
نوشته شده توسطعابدي 16ام مرداد, 1396توضيح با اين ها مشخص شد كه نابرابرى در شغل، به معناى نابرابرى در ارزش نيست . آنچه مبناى ارزش است
نقش ما و نسبت بازدهى و دارايى است.
م اكنون نابرابرى زن و رد در تقسيم و در سهم ارث مطرح مى شود، كه جوابش را كاملا گفته اند . چون؛ مسأله ى
تقسيم ارث و سهام در رابطه با مسأل ه ى مسؤوليت ها و عهده دارى هاى زن و مرد قرار دارد و با توجه به اين رابطه،
نابرابرى و يا بى ارزشى وجود ندارد.
شغل زن و مرد
نوشته شده توسطعابدي 16ام مرداد, 1396كسى منكر نيست كه بعضى از زن ها بهتر از بسيارى از مردها مى توانند عهد ه دار كارهايى شوند كه در اسلام زن از
آن ممنوع گرديده است . ولى نكته ى مهم اين است كه با وجود بعضى از مردها، نه تنها ز ن ها ك ه مردهاى ديگر هم
از آن شغ لها ممنوع هستند.
شغل تقسيم بندى ها، پس از آزادى از اصل شغ ل ها و عمل ها بر اساس همان اصلى است كه گذشت . چه كسانى
در وقت كمتر، بهتر مى توانند آن كار را انجام بدهند . با اين ديد شغل قضاوت يا رياست جمهورى، خودش مبناى
ارزش نيست و اين كا ر وابسته به استعدادهاى بيشتر و ظرفيت و قاطعيت و سنجش دقي ق تر است . و اگر يك مرد با
اين خصوصيات بيشتر در دست باشد، نوبت به مردها و به ز نهاى ديگر نمى رسد.
با اين ديد مسأله تفاوت استعدادها و ناقص بودن زن ها هم مسأله اى نيست، چون؛ تفاو ت ها ملاك افتخار نيست و
در رسيدن به ارز ش هاى بيشتر استعدادها دخالت ندارند . فوز، اجر، فضل و بهره هاى عالى و لقاء رضوان الله، در
رابطه با به كار گرفتن استعدادهاست نه با مقدار آنها. بارها گفته شده اگر پيرزنى براى ساختمان بنايى سه روز از
1-
لا . هل يستَوى الذِّينَ يعلَمونَ و الَّذينَ يعلَمونَ. زمر، 9
2-
. اسراء، 84
3- در اصول كافى جلد دوم بحث كفر و ايمان امام شاكله را به نيت تفسير كرده است.
17
غذاى خود بكاهد و چند آجر هديه كند و ثروتمندى، ميليون ها تومان كمك بدهد، اين آجرها از آن مقدار ثروت
پرارزش تر است، چون؛ پيره زن سه روز از غذاى خودش محرو م گرديده، اگر آن ثروتمند آنقدر كمك كند كه سه
روز از غذايش محروم شود، تازه در سطح همان پيرزن هست و فوز و فضل و بهر ه ى آنها يكى است، كه فوزها و
فلاح ها مربوط به اطاعت و تقوا است نه مربوط به مقدار سرماي هها و استعدادها.
مى اگر بينيم كه على در نهج البلاغه توض يح مى دهد كه زن ها در سهم و در عقل و در ايمان ناقص هستند، اين
نقص عيب آنها نيست ،چون؛ در بينش اسلامى مسائل به گون ه اى ديگر مطرح شد ه اند و داراي ى ها و تنگدستى ها نه
. اكرام هستند و نه اهانت كه فقط ابتلاء هستند و درگير ساختن 1
ما بخو ب اين تفاوت در استعدادها را ى شاهد هستيم . و اين قرآن است كه دارايى بيشتر مرد را باعث باركشى بيشتر
او و قوام بودن او حساب م ى كند و شغل هاى سنگين تر را بر او محول م ى سازد و مسؤوليت هاى بزرگتر را براى او
مى گذارد، در حالى كه ارز ش ها نه در اين شغ ل هاست و نه در اين مسؤولي ت ها، كه ارزش در نقش هاست كه تعيين
كننده شغل ها هستند. و ارزش در نسبت ميان بازده ىها و دارايى هاست.