موضوع: "ولايت"
روابط زن و مرد
نوشته شده توسطعابدي 16ام مرداد, 1396اللهم ثبتنا على دينك و استعملنا بطاعتك و لين قلوبنا لولى أمرك.
الحمدلله كه اين فصل ارتباط و برخورد را شما در جمع خودتان داريد. ان شاء الله كه ثمر ه هاى اين برخوردها و
نتيجه ى اين داد و ستدها را بدست بياوريد.
هست دستور : تَزاوروا تَلاقوا فَانَّ فى زيارتكم احياء لقلوبكم و ذكراً لأَحاديثنا 1؛ مى گويند : ديدار كنيد از هم ،
برخورد كنيد با هم، چون؛ در اين برخوردها هم دل هايتان زنده مى شود و هم گفت ههاى تازه ما مطرح مى شود.
تنهايى ما در ها چه بسا بتوانيم علم را، حتى فكر روشن را بدست بياوريم، ولى دل روشن و دل زنده در برخوردها
و درگيرى ها شكل مى گيرد.
يكى از سؤالاتى كه مطرح كرده بودند دوستان، اين است كه نوع رابط هى متكامل زن و مرد چه نوع رابط ه اى
است؟
مى ما خيال كنيم كه اگر زندگى يك زندگى ب ى دردسر و بدون درگيرى باشد، يك زندگى مناسبى است، در حالى
كه آنچه كه مطلوب است و آنچه كه به آد م ها تكامل مى دهد و آنها را رشد م ى دهد و بهره مند م ى كند اين است كه
در هر برخوردى بياموزم كه چگونه موضع گيرى كنم و در هر موقعيتى چگونه با مسائل روبرو بشوم . اينجاست كه
ديگر آدم دنبال يك زندگى ب ى دغدغه و بى درگيرى نيست . برايش اين مسأله است كه با هر درگيرى و با هر
گرفتارى چه بايد بكند . بين خودش و مشكلات حائل نمى اندازد، از مشكل فرار نم ى كند، بين خودش و مشكلات
هم حائلى را قرار نم ى دهد، بلكه مى كوشد كه از مشكلاتى كه برايش شكل م ى گيرد بهر ه مند شود، يعنى؛ از
مشكلات، بهره مندى بدست بياورد.
دلِ روشن، دلِ زنده و بهره مندى از كلمات حكيما نه اهل بيت در گرو اين برخوردها و داد و ستدها است . ما تا
اين درگير ى ها را نداشته باشيم، ضعف هامان، تر س هامان، بخل هامان، خستگى هامان، زياده روى ها يا كوتاهى هاى
خودمان را نم ى شناسيم. در اين برخورد است كه مشخص مى شود ما چقدر كم داريم . چقدر افراط داريم . چقدر
تفريط داريم.
در تنهايى آدم ها بدون برخورد، مقدار ظرفيت من مشخص نمى شود. من اين را غنيمتى مى دانم براى زوج هاى
جوانى كه بعضى هايشان هم اينجا هستند يا براى هر نوع رابطه و معاشرتى كه بين دوستان م ى تواند برقرار شود . در
صدد اين نباشيد كه حتماً يك برخورد برخورد مطلوبى باشد كه ما در نظر م ى گيريم. مهم اين است كه ما ياد
بگيريم كه با هر كس در هر شرايطى؛ اگر جاهل بود، اگر عالم بود، اگر غافل بود، اگر مهربان بود، اگر حسود بود،
اگر زود رنج بود چگونه برخورد كنيم.
مى اين يك حقيقتى است كه اگر من همسرى انتخاب كنم، شرايطى مى گذارم، مى گويم اين آدم، آدم مهربانى
است؛ اينطورى نيست كه تا آخرين لحظه زندگى اش همين خط مستقيم محبت را طى كند
مقدار حجاب و برخورد
نوشته شده توسطعابدي 16ام مرداد, 1396مقدار حجاب و پوشش، با در دست داشتن اين بينش و اين ملاك، روشن مى شود كه هميشه يك شكل و يك
مقدار ندارد . تو در برابر آتش سوزانى كه حتى كف ش ها و دمپايى ها تحريكش مى كنند و تمام وجودش را
مى سوزانند، وضعى خواهى داشت كه در برابر سلمان و يا وجود سازمان گرفت ه ى ديگر ندارى . در برابر آنها كه در
دلشان مرض ها و آتش هاست، حتى صداى تو و رفت و آمد تو كنترل مى شود و پوشيده مى گردد.
فاطمه به گونه عليهاالسلام در برابر سلمان و ابوذر، اى است كه در برابر ديگران نيست و اين ملاحظه ها براى
كسانى كه به اين آگاهى رسيد ه اند، هيچ دشوار نيست . اين بارها براى اين ظرفي ت ها، ناچيز است، حتى م ى بينيم كه
مادران آگاه چطور وسائل شكستنى و يا داروهاى مسموم را از دسترس بچه ها دور نگه مى دارند، كه محبت آنها و
عشق مادرى آنها، م ىتواند اين همه فشار را آسان كند و مشكل ها را از ميان بردارد.
23
كه مى اين ديدگاه وسيع است تواند روايات مختلف را بيابد و بفهمد، رواياتى كه از حركت فاطمه و زينت و
برخورد زن هاى مسلمان سخن م ى گويد و رواياتى كه سعادت زن را در اين م ى داند كه با مرد برخوردى نداشته
باشد.
على عليه مى السلام در نهج البلاغه گويد: شنيده ام كه در بازار بصره لباس زنى با عباى مردى برخورد كرده، از شرم
بميريد.
مى اين يك اصل است، كه برخوردها را محدود كند، مگر آنجا كه ضرورتى باشد و رجحانى و اهميتى، كه اين
اهميت و رجحان و ضرورت، حتى به اسارت رفتن زينب عر يان را، توجيه مى كند. و ضربه خوردن فاطمه مدافع
حق را توضيح مى دهد. با چنين بينش و با چنين ملاك هايى است كه مى توانى اين تفاوت ها را بفهمى، كه اسلام نه
تنها عمل كه عامل ها و انگيزه ها را در نظر دارد. و با اين ملا كها و معيارها، احكامش را طرح م ىكند.
كه رسولان همراه بينات و كتاب و ميزان آمد ه اند؛ بيناتى كه روشنگر ارزش انسان و نظام جهان و ارتباط و
پيوستگى دورها و جداها بوده اند و كتابى كه دستور العمل اين انسان در اين راه نظام يافته بوده است . و ميزانى كه
شاغول حركت اين انسان و ملاك آن احكام بوده است . و در نتيجه همراه اين روشنى و دستور و معيار، هر كس
مى توانست، خودش بر پا بايستد و حركت كند و در بن بست نماند.
زیربنای حجاب
نوشته شده توسطعابدي 16ام مرداد, 1396زير بناى حجاب، همين دگرگون كردن بينش و عوض كردن تلقى و برداش تهاست. آنوقت آنچه سخت و رنج
آلود است شيرين و مطلوب خواهد شد، و راحت و آسان خواهد گرديد.
هنگامى كه من با مقايس ه ها، ارزش هاى بيشتر خودم را يافتم و با شهادت استعدادهايم، كار بزرگ خودم را شناختم
و از تنوع و تكرار و از لذت و خوشى، به تحرك و به خوبى ها رو انداختم، با اين بينش، ديگر هيچ تنوعى مرا
ارضاء نخواهد كرد و هيچ چشمى و هيچ دهانى و هيچ دلى، جايگاه من نخواهد بود، كه من در اين تنگناها
نمى گنجم و در اين محدود هها، محبوس نمى شوم.
هنگامى كه با همين مقايسه، عظمت من مشخص گرديد و كار من نمودار گشت، ناچار من به شناخت دنيا راه
مى يابم. اگر نقش من تحرك باشد و كار من حركت، ناچار دنيا راه من خواهد بود و در اين راه من نبايد گردى به
پا كنم و دلى ر ا بگندانم و كسى را به خود جلب كنم و خودم را در چشم ها بنشانم . آنچه امروز آرزوى من و تمام
همت مرا تشكيل م ى دهد، با اين بينش، بزرگترين خيانت م ى شود و نابودى وجود من و نفى ارز ش هاى جديدى كه
به آنها راه يافت هام.
با اين بينش ديگر هيچكدام از آن عذرها، رنگى نخواهد داشت، چون لباس بينش نم ى آورد، ولى بينش ها تو را
وادار مى كنند كه گردى بلند نكنى و دلى را به خود نگيرى و سنگ راه نباشى.
مسأله اين نيست كه من پاكم، مسأله اين است كه اگر كسى با عمل من گنديد، ناچار گند او به من هم سرايت
مى كند، كه من در جامع ه ى مرتبط زندگى مى كنم. و مسأله اين است كه من از محدود ه ى حصارها و ديوارهاى من
و خودم گذشته ام و در من تمام خلق گنجانده شده و عشق آنها در دل من هم نشسته است.
بچه مادرهايى كه داروهاى سمى را از دسترس هاى فضول دور نگه م ى دارند، از همين عشق سرشار شد ه اند. و اين
است كه بريز و بپاش نمى كنند. و بزن و برو نيستند.
اين عشق و آن ارتباط و پيوستگى، اين دو عامل مانع اين است كه تو به گنديدگى و آلودگى ديگران ب ىاعتنا
باشى؛ كه در هستى نظام يافته و در جامعه ى مرتبط نمى توان ولنگار و بى تفاوت بود.
و اما داستان پاكى دل، ناچار پاكى عمل را به دنبال خواهد آورد، كه درخت زنده بار خواهد داد و دل پاك، عمل
پاك خواهد آورد.
اما كنجكاوى ها، هنگامى از درون با شناخ ت ها و بين ش ها، ارضاء شده باشد، آنوقت نبايد از بيرون تحريك ها در
ميان باشند و سنگ ها مانع حركت شوند . آنچه كنجكاوى را تحريك م ى كند، همان به خويش خواندن هاست، چه
در حجاب و چه بدون حجاب و اين تحريك ها در تمام شكل هايش، كنترل مى شود، در حالى كه راه صحيح
برداشت و ارضاء وجود دارد و آنها كه به تحرك رسيده اند، بدون احتياج به تنوع ها، تأمين خواهند شد . كنجكاوى
هنگامى بيشتر خواهد بود كه ، جلوى استعدادها را گرفته باشند، اما اگر رهبرى كرده باشند و جهت داده باشند،
ديگر مسأله اى نيست.
و اما اين توضيح كه اين مسائل در كشورهاى ديگر حل شده، به اين م ىماند كه بگوييم مسأل ه ى رودها در
كشورهاى ديگر حل شده، مى گذارند هرز برود و باتلاق بشود . هرز كردن استعدادها، با ر اه حل و بهره بردارى از
22
مى انسان با آن عظمت، در جهانى زندگى كند همراه نظام و سنت و در جامع ه اى زندگى م ى كند همراه ارتباط و
پيوست. و نشاط اين انسان، در بى نياز شدن و تأمين شدن تمام كمبودها و شكوفا شدن تمام استعدادهاى اوست، نه
در هرز كردن استعدادها و نه در احتكار ك ردن آنها، كه اين هر دو درگيرى م ى آورد و رنج مى زايد. ممكن است در
يك لحظه با خوشى ها همراه باشد ولى اين خوشى همان خاك بازى بچه هايى است كه از درد كزاز غافلند و رنج
بريدن دست و پا را تجربه نكرده اند.
انسانى كه خودش را هرز كرده و خوش بوده و كيف كرده، در واقع از آنجا لذت برده كه نمى داند چه از دست
داده، فقط حساب كرده كه چه به دست آورده است . ما از حجم استعدادها و از عظمت خويش غافليم و خود را
جزء دارايى حساب نم ى كنيم و اين است كه با لذتى كه در عوض از دست دادن خويش و عمر و هستى خود
بدست آورده ايم، سرخوشيم و سرشاد.
حجاب و ازادی روابط
نوشته شده توسطعابدي 16ام مرداد, 1396مادام كه تلقى ما از انسان و برداشت ما از خويشتن دگرگون نشده،
مادام كه نقش انسان مجهول مانده و بينش او از اين نقش در حد تنوع، در حد زندگى تكرارى و مدار بسته، در
حد خوش ىها و سرگرمى ها، در حد بازيگر شدن و بازيچه ماندن، و تماشاچى بودن، خلاصه شده،
مادام كه زندگى جز نمايش و بازى، بارى ندارد، ناچار سنگينى حجاب طبيعى است، مگر اينكه با شعارها همراه
شوى و يا در جو روشنفكرى قرار بگيرى و يا بخواهى به گون ه اى ديگر به نمايش بپردازى، يا بخواهند با تشويق و
تعريف آماده ات سازند.
مادام كه تلقى ما از خويش عوض نشود، حجاب هيچ مفهومى نخواهد داشت و چيزى جز كفن سياه و قبرستان
خانه و مرگ نشاط زندگى و نابودى شادى ها، عنوان نخواهد گرفت.
كنى و هزار عذر، خواهى داشت كه خودت را از آن آزاد :
كه پاكى زن در لباسش نيست، چادر ىهاى كثيف و لجن بى شماره اند.
كه من پاكم چه منّتم به خاكه،
مى كه من راه خودم را روم، چشمشان كور نگاه نكنند.
باشد كه اصلا دل بايد پاك .
تحريك مى كه چادر، بيشتر مرد را كنجكاو و كند.
كه اين مسائل در كشورهاى مترقى كاملا حل شده اند و ديگر مسأله اى نيست.
كه روابط آزاد، طبيعى است.
مى كه محدوديت، عقده آورد و محروميت، سركشى را مى زايد.
و خلاصه هزار عذر و توجيه و تازه اگر مجبور بشوى كه بخاطر ترسى و يا عشقى، حجاب بگيرى، تازه خود
حجاب تو مى شود بازى تو . و چادر تو مى شود مترى چندك و رنگش بايد فلان و گ ل هايش بايد بهمان باشند . و
اين است كه همان انحراف، در اين شكل جلوه مى كند. و تو كه هنوز نقش خودت را عوض نكرده اى، در هر
لباسى همان خواهى بود و همان بازى ها را خواهى داشت و فقط با تنوع ها خودت را فريب خواهى داد و به ريش
ديگران خواهى خنديد.
خ راستى انمى كه زندگى را جز اين نمى داند كه كار كند و حقوق بگيرد تا بتواند بهترين ها را تهيه كند و در
بهترين ها آن را آماده كند و در بهتري ن ها از آن استفاده كند و نشان بدهد كسى كه تمامى عمرش و عمق زندگيش
همين چند انگشت گرفتن و دوختن و پوشيدن و نمايش دادن و جالب بو دن و در چش م ها نشستن است، آيا
مى تواند كه خودش را در لباس محبوس كند، و خودش را بپوشد؟ پوشش يعنى مرگ، يعنى تمام شدن، يعنى پوچ
شدن و به بن بست رسيدن، كه اينها جز سرگرمى و تنوع و لذت و نمايش و جالب بودن و در چشم ها و د ل ها
نشستن چيزى نم ىخواهند، چون؛ خودشان را بيشتر از اين نم ىبينند و بالاتر نرفته اند.
مخبت
نوشته شده توسطعابدي 16ام مرداد, 1396زن کانون محبت و یک موجود صد در صد عاطفهاي است.ازوجودش مهر و محبت میبارد. حیات و زندگی او به عشق و علاقه
بستگی دارد.دلش میخواهدمحبوب دیگران باشد.هر چه محبوبتر باشد شادابتر خواهد بود.برايبدست آوردن محبوبیت تا سر حد
فداکاري کوشش میکند.اگر بداندمحبوب کسی واقع نشده خودش را شکستخورده و بیاثر پنداشته دائماپژمرده و افسرده خواهد
بود.بدین جهت میتوان به طور قطع مدعی شد کهبزرگترین رمز زنداري اظهار محبت و علاقه است. آقاي محترم!همسر شما قبلا از
محبتهاي بیشائبه پدر و مادر کاملابرخوردار بود.اما از هنگامیکه پیمان زناشویی را امضا نمود از دیگرانبرید و با تو پیوند دوستی
بست.بدان امید به خانهات قدم نهاد که تو تنها بهاندازه همه آنان بلکه بیشتر او را دوستبداري.انتظار دارد عشق و محبتتو از پدر و
مادرش عمیقتر و پایدارتر باشد.چون به عشق و محبت تواعتماد داشته تمام هستی و موجودیتخویش را در اختیارت نهاده است.
بزرگترین رمز زنداري و بهترین کلید حل مشکلات زناشوییاظهار عشق و علاقه است.اگر میخواهی دل همسرت را به طوريمسخر
گردانی که مطیع تو باشد،اگر میخواهی پیوند زناشویی را استوارسازي،اگر میخواهی او را به خانه و زندگی دلگرم نمایی،اگر
میخواهی او را نسبتبه خودت علاقهمند سازي،اگر میخواهی تا آخر عمر نسبتبه تووفادار باشد و اگر و اگر، بهترین راهش اینست
که تا میتوانی نسبتبههمسرت اظهار عشق و علاقه کن. اگر بداند محبوب تو نیست از خانه و زندگی بیزار خواهد شد،همیشه پژمرده
و افسرده خواهد بود،به خانهداري و بچهداري بیعلاقهمیگردد،وضع منزل شما همیشه نامنظم خواهد بود.پیش خود فکر میکندچرا
براي شوهري جان بکنم که دوستم ندارد. خانه شما که از عشق و محبتخالی گشتبه صورت جهنم سوزانیتبدیل میگردد.اگر چه
اسباب و وسائلش مرتب باشد اما چون بوي عشق ومحبت نمیدهد صفا و رونق نخواهد داشت. ممکن است همسرت به بیماریهاي
روانی و ضعف اعصاب مبتلاشود. ممکن استبراي جبران کسري محبوبیتخویش در صدد برآید دردل دیگران نفوذ کند. ممکن
استبه قدري از شوهر و خانه بیزار گردد که جدایی را بر آنزندگی سرد و بیرونق ترجیح داده تقاضاي طلاق کند. مسؤولیت همه
این حوادث بر عهده مرد است که نتوانسته بخوبیزنداري کند.باور کنید بخش مهمی از طلاقها در اثر همین بیمهریهابوجود میآید.
به آمار زیر توجه فرمایید: نیاز روانی به محبت و بیاعتنائیهاي شوهر و اشتغال او به کارهايزیاد در نتیجه غفلت از حال روحی زن
سبب جداییهاي بسیار شده است. در سال 1348 از میان 10372 زن و مردیکه از یکدیگر جدا شدند، 1203 زن علت جدایی را
خستگی و دلزدگی از زندگی و احساس پوچی وبیهودگی و بیتوجهی شوهر به مسائل عاطفی دانستهاند ( 1) . زنی در دادگاه اعلام
کرد:حاضر است علاوه بر بخشیدن مهر خودده هزار تومان هم به شوهرش بدهد تا با طلاق او موافقت کند.از ازدواجآنها چهار ماه
صفحه 68 از 110 www.Ghaemiyeh.com همسرداري مرکز تحقیقات رایانهاي قائمیه اصفهان
میگذرد.زن گفت:چون شوهرم به طوطیهاي خود بیشتر ازمن علاقهمند است نمیخواهم بیش از این با او زندگی کنم. ( 2) مهر و
محبتخانوادگی از همه چیز ارزشدارتر استبدین جهتخداوند بزرگ در قرآن مجید آنرا یکی از آثار قدرت و نعمتهاي
یکی از آیات خدا اینست که همسرانی برایتان آفرید تا با آنان انسبگیرید.و در » : بزرگشمرده بر بندگان منت نهاده میفرماید
امام صادق علیه السلام فرمود:زن از مرد آفریده .« ( میانتان محبت و مهربانی افکند.و در این موضوع براي اهلتفکر آیاتی هست ( 3
شده و تمامتوجهش به سوي مردها معطوف میباشد.پس همسرانتان را دوستبدارید ( 4) . حضرت صادق علیه السلام فرمود:هر کس
از دوستان ما باشد بههمسرش بیشتر اظهار محبت میکند ( 5) . رسول خدا (ص) فرمود:هر چه ایمان انسان کاملتر باشد بههمسرش
. ( بیشتر اظهار محبت مینماید ( 6) . امام صادق (ع) فرمود:یکی از اخلاق پیمبران اینست که نسبتبههمسرانشان محبت دارند ( 7
پیغمبر فرمود:این سخن مرد که به همسرش میگوید:واقعا ترادوست دارم،هرگز از قلبش خارج نخواهد شد ( 8) . گر چه محبتباید
از صمیم قلب باشد تا در دل طرف اثر بگذارد،زیرا دلها با هم راه دارند، لیکن به محبت قلبی تنها هم نباید اکتفا کرد،بلکهلازم است
صریحا آنرا اظهار نمود.در صورتی میتوان انتظار نتیجه داشتکه آثار محبت در زبان و افعال و رفتار شخص نمایان باشد. صریحا و
بدون احتیاط به همسرت اظهار عشق و علاقه کن:درحضور و غیاب از وي تعریف کن،اگر به سفر رفتی برایش نامه بنویس واز درد
فراق بنال.گاهی برایش تحفهاي خریده تقدیمش کن.اگر دسترسیبه تلفن داري گاه گاهی از احوالش جویا شو. یکی از
موضوعاتیکه بانوان هرگز آنرا فراموش نمینمایند همینعشقها و مهرورزیهاي واقعی است.براي نمونه بداستان زیر توجهفرمایید:
خانمی به نام…از شوق گریست و گفت:در یک شب پاییزي باجوانی ازدواج کردم.مدتها زندگی ما به آرامی گذشت.خود را
خوشبختترین زن روي زمین حس میکردم.شش سال در خانه کوچکی کهبرایم ترتیب داده بود بسر بردم.تا اینکه روزي
خوشبختیام صد برابر شد. آن روز باردار شده بودم.هنگامیکه این خبر را به شوهرم دادم مرا درآغوش گرفت و چون کودکان
گریه را سر داد.از شوق آن قدر گریست کهبدون اغراق چندین بار نزدیک بود نقش بر زمین شود.پس از آن بیرونرفت و با
پسانداز خود یک گردنبند الماس برایم خرید.هنگامیکه آنرابه من داد گفت:این گردنبند را به بهترین زن دنیا که تا به حال
دیدهام تقدیممیکنم.اما افسوس که طولی نکشید که در یک حادثه غم انگیز رانندگیکشته شد ( 9) . پینوشتها 1-اطلاعات 15 آذر
6-بحار جلد 103 ص 5-بحار جلد 103 ص 223 4-بحار جلد 103 ص 226 3-سوره روم آیه 31 -2 اطلاعات 6 بهمن 1350 1350
9-اطلاعات 6 بهمن 1368 8-شافی جلد 2 ص 138 -7 بحار جلد 103 ص 236 228